در خدمت "خیانت" (آنانکه دوست دشمنند)
نشست (در عواقب "ترس، ذلت، تردید")_ بزرگداشت شهدای سپاه قدس در جبهههای بینالملل مستضعفین _ دی۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
محضر برادران و سروران عزیزم عرض سلام میکنم. حمله به پایگاه الاسد آمریکا یک حادثهای است که از جنگ جهانی دوم تا این لحظه سابقه نداشته است. یعنی هیچ کس در دنیا چنین جرئتی ندارد و به خودش چنین اجازهی نمیدهد. حتی اگر کاری که آنها با شهید سلیمانی کردند را با آنها بکنند. امیدواریم انشاالله خداوند عزت و صلابت عنایت کند که این حرکت و جهاد مقدس که سال به سال و دهه به دهه قویتر و جهانیتر میشود پیش ببرند. بنا را بر این میگذارم که راجع به اصل مسئله و اصول بنیادین آن بحث و سوالی نیست. یک امر عقلانی و جزو اصول کار است. آن مکتب و جبهه و امتی که درگیر نیست طبیعتاً دغدغهی فعالیتهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی و جاسوسی و ضد جاسوسی ندارد. در حالی که آن هم باید داشته باشد. چون وقتی یک ملتی وا داد و به همه گرا داد که من ذلتپذیر هستم و هر کسی بر سر ما بزند ما چیزی نمیگوییم، این پیام را میدهد که بیایید و ما را اشغال کنید. بیایید غارت کنید. بیایید توهین کنید. میتوانید تجاوز کنید چون با عکسالعمل جدی ما مواجه نمیشوید. ما اهل انتقام نیستیم. گارد ما باز است. ما پذیرایی هم میکنیم. شما میهمان ما هستید و بیایید. وقتی که ایران در جنگ جهانی دوم اشغال شد این محمدعلی فروغی که یک انسان حقیر و یک انسانی که ملا و باسواد بود و همه چیز را میفهمید، اما خودش را فروخت. همین کسی که سیر حکمت در اروپا را نوشته است. آدم باسوادی بود. اول هم حرفهای روشنفکری و اصلاحاتی میزد ولی بعداً جزو عوامل درجهی اول غرب و به خصوص انگلیسها در ایران شد و تقریباً یکی از متفکرهای اصلی رژیم رضاخان و پهلوی شد و در خدمت آنها در آمد. وقتی ایران اشغال شد بعضیها آمدند و گفتند آمریکاییها و انگلیسها حمله کردند و ارتش شوروی وارد ایران شده است و او گفت چیزی نیست. اینها موقت است. بالاخره میروند. چنین جوابی داد. رضاشاه که اصلاً نوکر و حقیر بود. جلوی مردم گردن کلفت و جلوی اربابهای خود و انگلیسها و روسها ذلیل و ترسو بود. همین فروغی میگوید وقتی اشغال ایران شروع شد و داشت شروع میشد و چون او به هیتلر گرایش پیدا کرده بود و فکر کرده بود هیتلر در حال برنده شدن است و میخواست ارباب خود را عوض کند، بعد که شکست خورد و معلوم شد که اینها شکست میخورند و ایران را گرفتند، فهمید دیگر دورهی او تمام شده است. میگوید ظرف یک مدت کوتاهی هر روز که او را میدیدم از روز قبل لاغرتر میشد و میترسید و میگفت شبها خواب ندارم. این آدمی که جلوی مردم اینقدر دیکتاتور و گردنکلفت بود و همه میترسیدند جلوی اربابها خود اینطور بود. فروغی در آنجا میگوید چیزی نیست. اینها میهمان هستند و میآیند و میروند. میگوید اینها خودشان کشور دارند و بیکار نیستند که به اینجا بیایند. این یعنی هر کسی آمد خوش آمد. اول مسئله وقتی صحبت از مخفیکاری میشود، مخفیکاری در حمله و ضد حمله و تک و پاتک به این معنی است که حتی یک جامعهای که اهل مبارزه نیست باید برای دفاع از خودش اهل مبارزه باشد. در حد حداقل باید باشد و الا دنیای آن به گند کشیده میشود. خداوند در قرآن میفرماید اگر مقاومت نکنید فروع میآید و «یذبحون ابنائکم...»، مردان شما را به وضع بد ذبح میکنند. «یَذبَحون» هم نمیگوید بلکه میگوید «یُذَبحون» که به معنی قتل با شکنجه و توهینآمیز و قتل عام بد است. بعد اضافه میکنم «و یستحیون نساءکم...»، زنان شما را هم زنده نگه میدارند تا آنها را استثمار کنند. این تعبیر را دارد که میفرماید «یسومونکم سوء العذاب...»، یعنی شما را میچرانند. سائم یا سائمه در لغت عرب به معنی گوسفندی است که میچرد. «یسومونکم» یعنی شما را به چرا میبرند منتها عذاب میچرید. آن هم عذابی که معمولی نیست بلکه «سوء العذاب» است. یعنی اگر وا بدهید و مقاومت و مبارزه نکنید، دنیای تو هم آباد نمیشود. این وضع مردهای شما و این هم وضع زنان شماست و مردم شما باید عذاب بچرند. یعنی هر چه میچرید با لذت قورت نمیدهید بلکه با سوء العذاب قورت میدهید. یعنی تحقیر و غارت میشوید. پس این اولین مسئله است. تقیه که عنوان عام برای مبارزهی مخفی است. یک عنوان شرعی قرآنی است. حالا ما عناوین دیگری هم در این باب داریم ولی کلمهی تقیه برای مجاهد است. مجاهدین تقیه میکنند. قائدین که تقیه نمیکند. قائد مگر تقیه میخواهد. کسی که در مبارزه نیست که تقیه لازم ندارد. تقیه این است که مثلاً میپرسند کجا بودی؟ خب کسی که علیه حکومت فاسد یا علیه ابرقدرتهای جهانی عملیات میکرده نمیگوید. این باید ضربه بزند و ضربه نخورد. تقیه یعنی ضربه بزن و ضربه نخور. تقیه به این معنی نیست که ضربه نزن. ببینید دو برداشت داریم. یک برداشت این بود که کسانی به نام تقیه مبارزه را رها کردند. گفتند تقیه یعنی ضربه نخور. حالا چه کار کنیم که ضربه نخوریم؟ گفت ضربه نزن تا ضربه نخوری. این به معنی ترک مبارزه است. تقیه به معنی مبارزهی مخفی است. به معنی مبارزه عقلی و پیچیده است. این معنی تقیه است. چون وقایه به معنی حفاظت است. تقوا هم که میگویند همین است. یعنی خودت را به لحاظ معنوی پاسداری و حفاظت کن. در جبهه الله باش. اصلاً معنای هستهای تقیه و تقوا، حفاظت است. «تقوا الله» یعنی خودتان را در مسیر خدا حفظ کنید. شاخص هر کاری که میکنی خداوند باشد. خودت را در همهی تصمیمها و در فعل و انفعال با او تنظیم کن. اینهایی که تقیه را تبدیل به پوشش کردند و گفتند اصلاً مبارزه نمیکنیم مجاهد نیستند. گفتند تقیه واجب است. اگر تقیه واجب است مجاهد باید تقیه کند. کسی که مبارزه نمیکند احتیاجی به تقیه و مخفیکاری ندارد. وقتی تو ضربه نمیزنی، ضربه هم نمیخوری. این که قعود است. تقیه نیست. این فرار از جبهه است که قرآن میفرماید شرک و کفر است و هر کس به دشمن پشت کند و عقبنشینی کند اهل جهنم است. فقط یک استثنا میکند و آن هم عقبنشینی تاکتیکی است. خداوند در قرآن میفرماید فقط یک استثنا دارد و آن هم عقبنشینی مقطعی تاکتیکی است. یعنی نرمش قهرمانانه و موقت در تاکتیک برای اینکه ضربهی بعدی را محکمتر بزنی. یک جا در درگیری و در عملیات مجبور میشوی دو، سه کیلومتر عقب بیایی تا بعد همان جا یا جای دیگر ده کیلومتر جلو بروی. این برای آن است که کمتر تلفات بدهی و بیشتر ضربه بزنی. نه اینکه بگویی چون تلفات میدهیم کلاً باید به عقب برویم. این که تقیه نیست، این فرار است. آقا شما دیروز کجا بودی؟ یک جایی بودهام که نمیتوان گفت. تو یا حمام بودی یا در مغازهی خود بودهای یا چلوکباب میخوردی. تو که دیگر نیاز به تقیه نداری که از تو بپرسند کجا بودی و بگویی نمیتوانیم بگوییم. یا خوابیده بودی یا میهمانی بودی. تقیه برای تو نیست. چه کسی باید تقیه کند؟ کسی که دیروز رفته به دشمن ضربه زده است. از او میپرسند کجا بودی؟ میگوید من در مغازه بودم و فلانی هم بود. تقیه به معنی مخفیکاری است. چه ضد حکومت باشی و چه حکومت باشی. هر کدام به حسب خودش است. چه در مبارزات بینالمللی و چه در مبارزات داخلی تقیه واجب است. تخلف از تقیه حرام است. هر کس در عملیات نفوذ و ضد نفوذ مخفیکاری و دقت نکند، چون وسط یک جنگ هستیم و مسئله به عزت و ذلت اسلام و مسلمین و به حقالله و حقالناس و امنیت مردم و عدالت اجتماعی و سرنوشت مستضعفین جهان مربوط است، هر کوتاهی و قصور و هر خیانت و تقصیر شما را جهنمی میکند. این را در قرآن و روایت صریح میفرماید. نکتهی دیگری که از این آیات و روایات استفاده میشود ضرورت عقلانیت در مبارزه است. ما یک چیزی به نام محافظهکاری داریم که بد است. محافظهکاری قتلگاه انقلاب است. اما یک چیزی به نام احتیاط داریم. احتیاط محافظهکاری نیست. محافظهکاری انفعال و شکست است. احتیاط انفعال نیست، بلکه فعل است. احتیاط یعنی اینکه مبارزه باید عقلانی باشد. نه اینکه مبارزه نباشد. چون بعضی از این تیپهای سازشکار فاسد را میبینی که از عقلانیت میگویند و وقتی از آنها میپرسی عقلانیت چیست؟ میگوید سوء تفاهمهای خود را با آمریکا حل کنیم. مگر ما سوء تفاهم داریم؟ هم او خوب میداند ما چه میگوییم و هم ما خوب میدانیم او چه میخواهد. کجای این سوء تفاهم است؟ اتفاقاً کاملاً حسن تفاهم است. سوء تفاهمی در کار نیست. دیدهاید مقامات رسمی هنوز هم میگویند. حالا دلم میخواهد بعد از این قضایای سلیمانی باز هم بگویند و باز هم میگویند. چنانکه یکی وسط این ماجراها گفت آمریکا نتیجهی این کار را در سالهای آینده میبیند. نمیدانم در خبرها دیدید؟ گفت در سالهای آینده خواهد دید. یعنی مثلاً 6 ماه قبل از ظهور امام زمان نتیجهی کارش را میبیند. این یعنی هیچ. آدم از چراغهایی که میدهند تعجب میکند. خب راجع به این تیپ آدمها چندین آیهی قرآن نازل شده است. تقیه یعنی مبارزه عقلانی و با طرح و برنامه باشد. یعنی احتیاط باشد. محافظهکاری به معنی خوف و ترس است. از دشمن میترسی و هیچ کاری نمیکنی. فلج میشوی. میگویند سرعت آهو 90 کیلومتر در ساعت است. سرعت شیر 55 کیلومتر در ساعت بیشتر نیست. ولی چطور میشود که شیر آهو را شکار میکند؟ با اینکه سرعت آهو تقریباً دو برابر شیر است. علت آن ترس آهوست. میترسد و امکانات و قوای خودش را کامل فعال نمیکند. تند تند هم بر میگردد و عقب را نگاه میکند. همینطور که فرار میکند تند تند بر میگردد و عقب را نگاه میکند که یک وقت شیر به آن نرسد. همین که برمیگردد و عقب را نگاه میکند سرعت 90 کیلومتری آن به 60 کیلومتر میرسد. اضطراب هم 10 کیلومتر از آهو کم میکند و به سرعت 50 میرسد و شیر آن را میگیرد. و الا سرعت شیر که به آهو نمیرسد. دیدهاید اول یک موش برای مار میفرستند که شکار کند. اول موش یک مقدار فرار میکند و بعد میایستد. از شدت ترس میایستد. مار به آن نگاه میکند و حیوان احساس میکند که دیگر نمیتوانم هیچ کاری بکنم و باید بایستم تا زودتر من را بخورد و ماجرا تمام بشود. یعنی ترس حیوان را فلج میکند در حالی که شاید قدرت دارد آن را بزند. همین چند روز پیش یک فیلمی در اینترنت دیدم که سه سگ هستند که یک گربه را گیر انداختهاند. اینقدر سر و صدا کردند و پارس کردند که دنیا را سر و صدا برداشت. این گربه هم ایستاده و نگاه میکند. یک مرتبه این گربه یک صدایی میکند و آن سه سگ فرار میکنند. در اینترنت نوشتهاند این گربه ایران است و این سه سگ هم آمریکا و انگلیس و فرانسه هستند. خیلی خندهدار و جالب است. اصلاً ذات سگ و گربه هم عوض میشود. فیلمی دیدم که موش به دنبال سگ میدود و سگها فرار میکنند. یعنی مسئله قدرت فیزیکی نیست بلکه اصل مسئله قدرت متافیزیکی است. یعنی تو چه تفسیری از خودت و از دشمن داری؟ رئیس جمهور آمریکا وقتی موشکها را خورد گفت مصاحبه میکنم. حتماً میخواسته بگوید ایران را میزنیم. بعد یک مرتبه گفته نه، مصاحبه لغو شد. این گفت ما روی ارادهی اینها تأثیر میگذاریم. گفت اگر این کار را بکنید 52 نقطهی شما را میزنیم و فلان میکنیم. من شنیدم پیغام غیر علنی هم دادهاند که مقام عالی شما را هم میزنیم. با خودش گفت ما در دنیا به هر کشوری این را بگوییم خشک میشود و خودش را خیس میکند و همانجا میایستد تا ما او را بخوریم. یک مرتبه میبیند گربه حمله میکند و روی پوزهی او میزند. پس مصاحبه را لغو کرد. البته باید آمادگی داشته باشی که هزینه هم بدهی. اینکه در نماز سلیمانی رهبری برای خودش آرزوی شهادت کرد و دو، سه بار گفت خدایا شهادت را روزی ما کن و مردم اشک ریختند معنی و پیام دارد. یعنی ما مثل شما نیستیم. نگاه ما به مرگ و زندگی مثل شما نیست. تو یک مرتیکهی قمارباز هستی که در فاحشهخانهها متولد شدهای، در عشرتکدهها بزرگ شدهای. تو در رأس یک سیستم هستی که قدرت نظامی و مالی آن از ما خیلی بیشتر است. در رأس این سیستم و مکتب هم اینها هستند. این رهبر است و سلیمانی هم نظامی آن است و این هم مردم هستند. یعنی الان مردم طلبکار هستند. اگر حکومت عملی نمیکرد از مردم عقب افتاده بود. همه جای دنیا ملتها میگویند هیچ کاری نکنید و تسلیم بشوید ولی اینجا ملت به صحنه آمده و میگوید اگر تسلیم بشوی به تو تویسری میزنیم و نباید تسلیم بشوی. فرق دو جریان این است. مسئلهی دیگر این است که تقیه و مبارزهی مخفی یعنی اینکه خریت به مفهوم صداقت و صراحت نیست که کلهی خود را پایین بیندازی و جلو بروی. جهاد حملهی سرخپوستی نیست. جهاد کاملاً یک مقولهی پیچیده، عقلانی و محاسبهگرانه است. مسئلهی نفوذ و ضد نفوذ هم همین است. یعنی ضرورت پنهانکاری و ضرورت تشکیلات فوقالعاده مهم است و یک امر شرعی است. بعضیها هستند که نمیخواهند جاسوس بشوند و شاید خودشان هم نمیدانند که کار صد جاسوس را میکنند ولی عملاً هستند و میشوند و زمینهسازی میکنند و از جبههی داخلی به دشمن کمک میکنند، قرآن کریم همانطور که راجع به مبارزهی مخفی حرف میزند و همانطور که میفرماید به دشمن نفوذ کنید، میگوید حرفهایی که میزنید باید هر چه بیشتر به دشمن ضربه بزند. یعنی با شعر و هنر و نثر و خبر جنگ روانی راه بیندازید. میدانید که قرآن کریم چندین آیه راجع به جنگ روانی دارد. در مورد تضعیف روحیهی دشمن، تقویت نیروهای خودی آیه دارد. پیامبر(ص) موقع فتح مکه به نیروها میگوید هر کدام بروید و جداگانه آتش روشن کنید. چون دشمن از دور نگاه میکند. جاسوسها و نیروهای ضد اطلاعاتی دشمن از دور نگاه میکند و میبیند خدایا سه هزار آتش روشن شده است. اگر دور هر آتشی 5 نفر هم نشسته باشند چند نفر میشوند. خود همین ارادهی دشمن را میشکند. گفت هر کدام از شما یک آتش درست کنید نه اینکه چند نفر دور یک آتش بنشینید. در حجی که قضیهی صلح حدیبه پیش آمد پیامبر(ص) فرمود وقتی به حج میروید کسانی که هیکلی هستند لباس احرام را از زیر بغل بیندازید تا شانهها و بازوهای شما را ببینند و با خود بگویند اینها چه کسانی هستند. فرمودند آنهایی که پیر هستند و ریش سفید دارند ریشهای خود را رنگ و خزاب کنند تا فکر نکنند پیرمرد هستید. باید احساس کنند همهی شما جوان هستید. اینها جنگ روانی است. وقتی حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه به محمد حنفیه میگویند انتهای لشکر دشمن را هدف بگیر و جلوی لشکر را نزن یعنی چه؟ میگویند در عملیات نگو برنامهی من شکستن خط است. بگو برنامهی من رسیدن به عمق دشمن است. وقتی هدف را آنجا گرفتی خط را راحت میشکنی و وقتی گفتی هدف نهایی شکستن خط است ته خط تو همانجا میشود. در حالی که باید ته خط تو آنجا باشد تا خط را راحت بشکنی. ما از این مسائل خیلی داریم. اما یک بستر اصلی نفوذ که بعد نفوذهای اطلاعاتی پشت سر آن میآید فروپاشی اعتقادی و ایمانی است. اول نفوذ فکری و ایدئولوژیک و رسانهای و افکاری عمومی و نرمافزاری اتفاق میافتد و بعد هم این میآید. قرآن کریم راجع به مراتب مختلف نفوذ و ضد نفوذ، تقیه در حمله و تقیه در دفاع، تقیه در موضع قدرت و تقیه در موضع ضد قدرت آیات دارد. روایات که خیلی زیاد هستند. اما یک آیاتی هم داریم که توضیح میدهد چرا یک عدهای به آن طرف غش میکنند و هر اتفاقی که میافتد میگویند تقصیر ما بوده است. مثلاً در انقلاب شهید دادهایم و میگویند تقصیر ما بوده است. جنگ شروع شده و صدام حمله کرده و میگویند حتماً تقصیر ما بوده که صدام حمله کرده است. قضیهی آمریکا هم تقصیر ما بوده است. الان همین قضیه تقصیر ما بوده است. قرآن کریم چندین آیه در مورد این نوع روانشناسی افراد دارد. من فقط یکی از آنها را خدمت شما عرض میکنم. این آیه یکی از آیاتی است که نشان میدهد یک عده از ما هستند که در ظاهر آدمهای بدی نیستند و شاید حتی قصد خیانت هم ندارند ولی در خدمت خیانت قرار میگیرند. یکی این دسته است که قرآن کریم میفرماید. قرآن میفرماید یک عدهای بین شما هستند که شاید قصد علنی برای خیانت هم ندارند و جزو دشمن نیستند و بلکه جزو شما هستند و مثلاً جزو جبههی جمهوری اسلامی و انقلاب هستند ولی اینقدر به قدرت دشمن ایمان دارند و از او میترسند که با اینکه میگویند خدا را قبول داریم و اهل نماز هستند و پیامبر(ص) را هم دوست دارند و مسلمان هم هستند ولی در جذب اعتماد دشمن با همدیگر مسابقه گذاشتهاند. با خود میگویند یک کاری کنیم که آنها اعتماد کنند. یک کاری کنیم که بهانه نداشته باشند. یک کاری کنیم که دشمن از ما راضی باشد و الا خطرناک است. یک کاری نکنیم که عصبانی بشوند. میفرماید یک عده از شما هستند که میگویند میترسیم حادثهای اتفاق بیفتد. این عین تعبیر قرآن است. شما مصداق عینی این را از زمان بازرگان و بنیصدر و منتظری ببینید تا همین الان که هستیم. بعضیها هم سوابق خوبی دارند ولی کم کم به اینجا میرسند. اصلاً ما نباید «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» را میگفتیم. میگویند چرا امام گفت اسرائیل باید از بین برود؟ اینها ماجراجویی است و تنش ایجاد میکند. میگویند باید با دشمن تنشزدایی کنیم. بله، تنشزدایی با ملتهای دنیا واجب است و اصلاً تنش معنی نمیدهد. مگر ما با کسی دعوا داریم. مگر کسی با جهان قهر است که میگویید با جهان آشتی کنیم. ما با جهانخواران مشکل داریم. ما طرف جهان هستیم. اینها یک تیپهایی هستند که میخواهند با جهانخواران آشتی کنند و میگویند با جهان آشتی کنیم. مگر امام با جهان قهر بوده است؟ مگر ما دیوانه هستیم؟ ما طرف جهان هستیم و جهان هم طرف ماست. امام میگفت اگر سانسور را از همین ملت آمریکا بردارند و بفهمند چه خبر است، کنار ما میآیند. چون آنها هم آدم و انسان هستند و مثل بقیهی ملتها هستند اما به آنها دروغ میگویند. ملتها خبر ندارند. میگویند عصر ارتباطات است ولی اتفاقاً عصر ضد ارتباطات است. چون رسانهها زیاد هستند، بلندگو و بوق زیاد است اما میکروفنها کم هستند و در دست یک هژمونی خاص سرمایهداری و صهیونیستی هستند. همه جای دنیا فقط باید حرف اینها را بشوند. الان ملتها واقعاً ناآگاه هستند. ما اگر بتوانیم رسانههای جهانی داشته باشیم اوضاع ژئوپلتیک و سیاسی جهان به سرعت تغییر میکند. الان ملتها اصلاً نمیشوند و فقط پای همین رسانههای آمریکایی و صهیونیستی هستند و چیز دیگری نیست. من به ژاپن رفتهام. مردم ژاپن آدمهای بسیار خوبی هستند ولی از بچگی ترس را در آنها کاشتهاند. یعنی در دانشگاه توکیو طرف گفت برای قربانیان بمب اتم و هیروشیما یک دقیقه سکوت میکنیم. من گفتم حالا یک دقیقه سکوت کردیم، یک دقیقه هم حرف بزنیم. مگر این بمب خودش افتاده است؟ چرا آمریکاییها را محکوم نمیکنید؟ همهی آنها ترسیدند. رئیسهای دانشکدههای توکیو در جلسه نشسته بودند و ترسیدند. بعد مجری گفت بله، حادثهی تأسفانگیزی بوده ولی حتماً لازم بوده آمریکا این کار را بکند. ببینید با آنها چه کار کردهاند. افکار عمومی و رسانه این است. یک عده آدمهای ضعیف همیشه هستند که ملت را هم به دنبال خودشان میکشانند. خداوند در قرآن میفرماید یک عده از شما هستند که اینقدر که از اینها حساب میبرند از خدا حساب نمیبرند. «یخشونهم کالخشیة الله او اشد خشیةً...»، از آنها میترسند به اندازهای که از خدا حساب میبرند و شاید هم بیشتر باشد. اینها کدخدا را از خدا بالاتر میدانند. این آیهی قرآن است. بعد میفرماید اینها برای خودشان استدلال هم دارند و میگویند ممکن است یک اتفاقی بیفتد و خطرناک است. ممکن است مثلاً بمب اتم بزنند. ممکن است ما یک جایی گرفتار بشویم که به کمک اینها احتیاج داشته باشیم. اینها آیات قرآن است. دقیق روانشناسی یک تیپ آدمهایی را میکند که خائن و ضد انقلاب نیستند اما کارکردشان با دشمن یکی است. اینها برای نفوذ دشمن زمینه ایجاد میکنند. در رسانهها هستند، در دانشگاه هستند، در حکومت هستند، در حوزه هستند آخوندهایی که توجیه شرعی و فقهی میکنند. این آمریکا و اسرائیل و انگلیس ادعا میکنند یهود و نصارا هستند در حالی که اصلاً دین ندارند. ولی یکی به اسم جامعهی کلیسا و مسیحی است و یکی هم به اسم حکومت یهود حرف میزند. قرآن میگوید یهود و نصارا ظاهراً دشمن هم هستند. اصلاً شما میدانید که یهودیها حضرت عیسی را دجال میدانند و میگویند او دروغگو و کلاهبردار است. مسیحیها هم معتقد هستند یهود مسیح و خدای آنها را به دشمن کشیده است. همیشه دشمنترین دشمنان اینها بودهاند. چطور الان علیه اسلام کنار همدیگر قرار گرفتهاند؟ با اینکه قرآن آمد و رفع اتهام کرد و گفت اصلاً مسیح به صلیب نرفته است. اشتباهی پیش آمده و سوء تفاهمی شده است. یعنی چه؟ یعنی یهودیها قاتل عیسی مسیح نیستند. اصلاً قرآن عملاً زمینهای ایجاد کرده که با همدیگر جنگ دینی به راه نیندازند. اینها همان موقع هم با همدیگر متحد شدند. خداوند در قرآن میفرماید به این تیپها بگویید که نادانها حتی اگر میگویید حسن نیت دارید و کارهای دشمن را توجیه میکنید و خودیها را میترسانید و سر هر چیزی به آن طرف غش میکنید این را بدانید با اینکه آنها با هم اختلافات اساسی دارند ولی برای مقاومت در مقابل پیامبر(ص) و اسلام صد درصد با هم دوست و یکجبهه و یکدست هستند. اینها با هم عمل میکنند. خب الان ما بعد از 1400 سال داریم میبینیم که مسئله هنوز همان است. همین اتفاق در مدینه و مکه افتاد. الان هم همین است. قرآن میفرماید اینکه بعضی از شما لبخند میزنید و علامت و سیگنال میدهید و برای مستکبرین عشوه میآیید، فکر نکنید آنها به شما اعتماد میکنند یا به شما محبت خواهند کرد و به شما کمک میکنند. هر چه ذلت و ضعف نشان بدهید «بعضیم اولیاءهم بعض...»، آنها با هم هستند. ولایت کفار با هم هستند. آنها یک جبههی یکپارچه هستند. هر چه خود را برای آنها لوس کنید و دم بجنبانید آنها به شما رحم نخواهند کرد و این هیچ سودی به حال شما ندارد. آنها تکیهگاه هم هستند و به هم تکیه میدهند. اینها میگویند ما محاسبه میکنیم. اسم این کار را عقلانیت میگذارند و میگویند ما محاسبهی سیاسی میکنیم. ما هم با آنها مخالف هستیم، ما هم مسلمان هستیم، فقط شما که مسلمان نیستید. میگویند ما هم انقلابی هستیم منتها ما انقلابیهای عاقل هستیم و شما انقلابیهای افراطی هستید. قرآن اینها را میفرماید. میگوید استدلال میکنند و میگویند ما برای آیندهنگری این کار را میکنیم. میگویند ما آینده را میبینیم ولی عقل شما کم است و همین لحظه را میبینید و احساساتی هستید. ما آینده را میبینیم. ما روز مبادا را میبینیم. روزی که اسلام و مسلمین به آخر خط برسند. آن روزی که بیایند ایران را بگیرند و انقلاب و جمهوری اسلامی از بین برود و تمام بشود. ما بعد از آن نمیخواهیم زندگی کنیم؟ ما هم باید با انقلاب و جمهوری اسلامی برویم؟ ما فکر آن لحظه را هم میکنیم. الان هستیم ولی اگر آمدیم و پیامبر(ص) در یک جنگی کشته شد یا ایشان را ترور کردند یا فلان اتفاق افتاد، بعد چه میشود؟ ما فکر آن لحظه را هم میکنیم. حفظ جان مؤمن واجب است ولو به قیمت نابودی ایمان باشد. این ولو را نمیگویند. قرآن میگوید اینها میروند و چشمک میزنند و روابط پنهان و آشکار برقرار میکنند و سیگنال میدهند. در سخنرانیها و حرفهای خود جملههایی را میگویند که آنها بفهمند ما با شما دشمن نیستیم ولو شما با ما دشمن باشید. حساب ما را از این انقلابیها و افراطیها جدا کنید. همهی این مفاهیم در همین یک آیه هست. زمینهی نفوذ و جاسوسی اصلی اینجا اتفاق میافتد. تئوریزه میشود و توجیه شرعی و عقلی میشود. قرآن میگوید اینها میروند روابط ولایی و مودتآمیز با آنها برگزار میکنند و ظاهراً هم در سلک مؤمنین هستند ولی در حقیقت جزو آنها هستند. قرآن میگوید در ظاهر اینها در جبههی شما هستند اما در واقع در جبههی دشمن هستند. ولو اینکه علیه آنها هم حرف میزنند ولی واقعاً علیه آنها نیستند. واقعاً کنار شما نیستند و به فکر خودشان هستند. چرا؟ چون اینها اصلاً توحید ندارند و موحد نیستند. از خدا میگویند و مراسم مذهبی به جا میآورند و حرفهای دینی و مذهبی هم میزنند و اصلاً ممکن است آخوند و عالم دین باشد و قرآن بخواند، ولی قرآن میفرماید اینها را باور ندارند. اینها بار ندارند. همینهایی که میگویند باور ندارند. باورزهای اینها ارزشهای شرکآلود است. منحرف هستند. توجیه میکنند ولی قرآن میفرماید این توجیهها بازی است. برای اینکه کلاه مردم را بردارند توجیه میکنند و نمیخواهند حساب خود را دقیق مشخص کنند. لذا خداوند میفرماید به شما بگویم اینها چه کسانی هستند، «و من یتولهم منکم...»، هر کس بین شما و در جبههی شماست اما دلش آن طرف است و با آنها دشمن نیست و به آنها چشمک میزند، «فانه منهم...»، از آنهاست. اینها جزو آنها هستند ولو بین شما باشند. میفرماید «ان الله لا یحد القوم الظالمین...»، اینها ظالم و خائن هستند. اینها ستم کردهاند. اینها حق را ناحق کردهاند و عمداً و آگاهانه این کار را میکنند و از هم پیشی هم میگیرند و یکی میگوید اول من چراغ سبز نشان دادم و دیگری میگوید نه، صحبت من باعث شد جنگ نشود و کار ما باعث عدم جنگ شد. قرآن میفرماید علت این دوستی با آنها و ترس از آنها و توکل و توسل به آنها این است که ایمان اینها قلابی است و اصلاً ایمان واقعی ندارند و تظاهر میکنند. این عذرهایی که میتراشند و استدلالهایی که ظاهراً جور میکنند برای این است که توبیخ نشوند. برای اینکه برچسب خیانت نخورند این حرفها را میزنند و الا خداوند صریح میگوید گرایش قلبی اینها اینطور است. به این آیه دقت کنید. میفرماید اینها بیماری اعتقادی و روحی و قلبی دارند و شخصیت اینها بیمار است. «فطر الذین فی قلوبهم مرض...»، یک عده از این به اصطلاح سیاسیون و سابقاً انقلابیون بین شما هستند که «فی قلوبهم مرض...»، قلبهای اینها دیگر پاک نیست. ممکن است قبلاً بوده ولی الان نیست. اینها سالم نیستند. اینها چه کار میکنند؟ «یسارعون فیهم...»، با همدیگر مسابقه گذاشتهاند و به هر بهانهای پیش دشمن چاپلوسی میکنند و دم میجنبانند. حرفهای او را به زبان خودی تکرار میکنند و دشمن هر چه میگوید را به فارسی و عربی میگویند. او انگلیسی و عبری میگوید و این اینجا به فارسی و عربی میگوید. «یسارعون فیهم...»، اصلاً مثل اینکه عجله دارند. عجله دارند که زودتر با آنها الحاق کنند و میگویند صلح کنید و آشتی کنید و تنشزدایی کنید. با استکبار و کفر تنشزدایی بکنیم؟ اصلاً انبیا آمدهاند که با استکبار در دفاع از مستضعفین تنش درست کنند. تنشزدایی با استکبار یعنی چه؟ تنشزدایی با دشمان خدا و خلق یعنی چه؟ یعنی تسلیم شدن. اما تنش باید عاقلانه و عادلانه و منطقی و درست باشد. قرآن میفرماید استدلال اینها این چیست. قرآن جوهر استدلال اینها را میفرماید. «یقولون نخشی...»، ما که خائن و فاسد نیستیم و ما هم اهل مبارزه هستیم و به خدا ما هم با اینها مخالف هستیم و ما هم انقلابی بودهایم و هستیم، منتها ما نگران هستیم. از چه چیزی نگران هستید؟ «ان تصیبنا دائره...»، از اینکه به دست دشمن بهانه بدهیم و بعد در محاصرهی مشکلات بیفتیم و نتوانیم کاری کنیم. تا قبل از اینکه در محاصره نیفتادهایم و بدبخت نشدهایم باید همکاری کنیم و تسلیم بشویم و الا بعداً دیگر دیر است. شما میدانید یک عده بیشرفی که در مجلس ششم به رهبری نامه نوشتند که جام زهر را سر بکش تا تسلیم بشویم. این زمان خاتمی بود. گفتند و الا بعداً همه چیز به خطر میافتد و کل جمهوری اسلامی به خطر میافتد و کل ملت نابود میشوند. قرآن همینها را میگوید. میگوید استدلال اینها این است که میگویند «نخشی انت تصیبنا دائره...»، ما میترسیم که گرفتار ضربات پیدرپی بشویم و نابود بشویم و همه چیز تمام بشود. میگویند ما عاقبتاندیش هستیم. آیهی 13 سورهی مبارکهی ممتهنه میفرماید «یا ایها الذین آمنوا...»، اما شما مؤمنین و انقلابیها و مجاهدین، «لا تتولوا...»، اظهار دوستی هم نکنید. یک وقت تمایل پیدا نکنید. به چه کسی؟ «قوماً غضب الله علیهم...»، به دشمنانی که خداوند به آنها غضب کرده است. مصداق این آیه در آنجا این یهودیهای جنگافزار خائن بودند. یک وقت دل شما نلرزد. شما یک وقت به آن طرف غش نکنید. یک وقت شما دچار این وسوسهها نشوید و در ضرورت مبارزه شک نکنید. تقیه بله، اما ترک مبارزه و ولایت دشمن نباشد. بعد میفرماید میخواهید بشناسید اینها چه کسانی هستند؟ «قد یأسو من الآخره...»، آنها اصلاً آخرتی را باور ندارند. کل محاسبات آنها در قالب دنیاست. الان شما شرایط را نگاه میکنید حس نمیکنید که انگار این آیات همین الان نازل شده است. اصلاً این آیات همین الان نازل شده است. کل آیات قرآن همین الان نازل شده است. اینکه ما نمیفهمیم برای این است که فهم ما مشکل دارد و الا یک آیهی قرآن قدیمی نیست. همهی آیات قرآن برای همین الان است. الان وسط این مبارزه در همین قضایای اخیر مثل قضایای شهید سلیمانی و عراق و فلسطین و لبنان و یمن که اوضاع به هم ریخته دقیقاً این جبههها را میبینید. در ضمن قرآن نمیگوید اینها کافر هستند بلکه میگویند اینها ظالم است. یعنی نمیگوید اینها خدا را اصلاً قبول ندارند، میگوید ظاهراً مذهبی هستند اما ظالم و خائن هستند. میفرماید به این دشمن امید نبندید. امید به دشمن حماقت و در انتها خیانت است. اینها کسانی هستند که خدا بر اینها غضب کرده و دشمنان خدا هستند. «قد یئسو من الآخره...»، شما آخرت دارید. اینها اصلاً به آخرت عقیده ندارند. کل محاسبات اینها در چهارچوب همین 60، 70 سال دنیاست. شما باید به ابدیت فکر کنید. نگاه شما به جنگ و مرگ و شهادت و جهاد باید فرق کند. «کما یئس الکفار من اصحاب القبور...»، این خیلی تعبیر جالبی است. حداقل دو نوع هم ترجمه شده است. یکی اینکه این «من»، «مِن» بیانیه باشد یا نه. میگوید کفار چطور از اصحاب قبور مأیوس هستند؟ کفار معتقدند که هر کسی مرد تمام شده است و این خط پایان است و اصحاب قبور نابود شدهاند. کفار به انواع چطور نگاه میکنند؟ اینها به همین شکل به آخرت نگاه میکنند و اصلاً آخرتی را باور ندارند. اگر این «مِن» بیانیه باشد یعنی همانطور که کفاری که از این عالم رفتهاند و کافر مردهاند، در آخرت سهمی ندارند و از آخرت به کلی مأیوس هستند، اینها هم که در دنیا هستند همانطور هستند و نگاه اینها به آخرت همان است. یکی هم اینطور است که بگوییم کفار مرگ را پایان همه چیز میدانند و از قبرها مأیوس هستند. به هر شکلی که بگوییم به این مسئله بر میگردد. یعنی شما با اینها هیچ وجه اشتراکی ندارید. اینها اصالت دنیا هستید و شما اصالت آخرت هستید. اینها تمام ارزشهایی را که انبیا آوردهاند دروغ و حرف مفت میدانند. شما بر این اساس کار میکنید و مراقب باشید که یک وقتی به طرف اینها غش نکنید. اینها قوم مغضوب هستند. جالب است خداوند به این یهود و بنیاسرائیلی میفرماید شما را افضل اقوام قرار دادیم و بعضیها فکر میکنند که این برای همیشه است و تا الان ادامه دارد. فکر کردهاند که خدا هم نژادپرست است. بعضیها فکر میکنند خدا گفته قوم یهود تا ابد افضل هستند. اصلاً معنی این آیه این نیست. همان قرآنی که میگوید شما را بر عالمی ترجیح دادیم و افضل قرار دادیم، در جای دیگر میگوید شما مغضوب خداوند قرار گرفتید. شما مغضوب و ملعون هستید. «ضربت علیم الذله و مسکنه...»، این آیه راجع به همینهاست. معلوم میشود وقتی که در آنجا میگوید راجع به نژاد و قوم خاصی نیست. یعنی مؤمنین، مجاهدین، اهل حق اینطور هستند. مصداق اینها در آن زمان بنیاسرائیل بودند. حالا اگر همانها برگردند و خیانت بکنند این قضیه خلاف این میشود. خلاصه اینکه میفرماید دوستی، همگرایی، همآوایی، همصدایی با کسانی که گرفتار هلاکت ابد شدهاند و هیچ امیدی هم به پاداش اخروی ندارند و مورد عفو خداوند قرار نخواهند گرفت برای شما سودی ندارد. این بحث برائت و تبری و ولایت و تولی است که چطور میشود ذهن و قلب یک فرد و جامعه و یک سری از مسئولین به آن سمت میرود و زمینه برای خیانت و سازش و نفوذپذیری آماده میشود. اول باید روشن بشود. قرآن اینجا میفرماید اول تکلیف خود را روشن کنید. ما با اینها دوست هستیم و یک سوء تفاهمی بین ما صورت گرفته و یک کدورتی پیش آمده و میخواهیم آن را حل کنیم و میتوان به اینها حمایت کرد، اگر این مبنای کار است این روش درست است. اما یک وقتی هست که دشمن است، مبارزه است، سوء تفاهمی در کار نیست، قرار نیست برد بردی در کار باشد، نیست. برد برد در معاملات عادی بین دو آدمی است که هیچ کدام ظالم نیستند. معامله است. معاملات همه باید در بازار بینالمللی و داخلی برد برد باشد. هر کس با هر کس تجارت میکند باید برد برد باشد. مثلاً مالک و مستأجر با هم قرارداد میبندند. این باید برد برد باشد. یعنی نه به تو ظلم بشود و نه به او ظلم بشود و هر کسی به حق خودش برسد. اما با دشمن برد برد نداریم. برد برد که برای دشمنان خدا و خلق نیست. در کربلا برد برد حسین و یزید امکان ندارد. برد بردِ علی و معاویه امکان ندارد. برد بردِ موسی و فرعون امکان ندارد. برد برد ابراهیم و نمرود امکان ندارد. مگر تجارت میکنی؟ این جهاد است یا تجارت است. قرآن صریح میفرماید مراقب باشید. اگر حس برائت به وجود بیاید نفوذ دشمن قابل پس زدن است. بعد مسئلهی جاسوسی و ضد جاسوسی قابل حل است. اگر اصل ارزشها تأمین بشود این چیزها قابل حل است. من حدود 20، 30 روایت آورده بودم و جدا کرده بودم که هر کدام از این 20، 30 روایت به بخشی از تاکتیکهای نفوذ و ضد نفوذ اشاره میکند منتها چون فرمودند وقت تمام است ما بحث را ختم میکنیم. اینها کلیات و مقدمات بود.
و السلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی